ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

كم كم دارم بزرگ ميشم

بوي ماه مهر

به رسم هر ساله مبينا خانوم رو كه از روزهاي قبل براي رفتن به مدرسه اماده كرده بودم صبح ار زير قران ردش كردم تا همراه باباش رفت مدرسه دوباره خونه پر ميشه از اشغال تراش و پاك كن از دفتر كتابهايي كه وسط خانه ولو ميشن از مبينايي كه سر دفتر كتاب مداد بدست خوابش ميبره حال وهواي خونه عوض شده دوباره صبح زود بيدار شدنها صبحونه رو به زور به خورد مبينا دادن و با هزار اميد به مدرسه فرستاد ولي امسال يه چيز ديگه هم به اين هياهو اضافه شده اونهم ارمياست و جنگ و جدال اين دوتا اينم يه شعر خيلي زيبا:     در مجالی که برایم باقیست باز همراه شما مدرسه ای می سازیم که در آن همواره اول صبح به زبانی ساده  مهر تدریس کنند،    ...
4 مهر 1392
1